من دل به زیبایی ، به خوبی می سپارم دینم این است
من مهربانی را ستایش می کنم آئینم این است
من رنجها را با صبوری می پذیرم دردم این است
من زندگی را دوست می دارم آرزویم همه این است
انسان و باران و چمن را می ستایم
ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنی ست
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را